مادرشوهرم جدیدا حوصلش رفته من تاحالا نوزادمو نذاشتم پیشش اما خواهرشوهرم هرجلمیخادبرع بچهاشو میذاره پیشش من دوبارفقط گذاشتم اونم واجب بود ونوزادم۸ماهشه و یبارم مه برای خرید باهمسرم رفتیم بیرون گذاشتیم پیش مادرشوهرم و واقعا اگه مادرم نزدیکم بود وشهردیگه ای نبود میذاشتم پیش اون یااگه دوست وفامیلی داشتم خلاصه هرسه بارمادرشوهرم بسیارغر زده وهی میگفت خیلی گریه کرده بهونه گرفته ودرصورتی که من کارم دوسه ساعته تموم میشد میومدم و هی مادرشوهرم غرمیزد میگفت بچه هرکاریم کنی پیش پدرمادرش بهتر میمونه اینا و گفت عیبی نداره هروقت کارداشتی بذاری اینجابچه خودمونه دیگه...وحرفای متناقض و ازیه طرف هروقت میرم اونجا البته که کارزیادمیکنم وکمک میدم اما مادرشوهرم وقتی خواهرشوهرمم هیت هی خودشو میچسبونه به اون و فقط ازون نطر میپرسه درباره غذا وهمه چی وفقط برای بچهای اون خوراکی میخرن انگارما بوقیم اینا خلاصه این بخشی از رفتاراشون بود خانواده شوهرمنم مث همه خانواده شوهرا یسری اذیتای دیگه هم دارن...الان بنظرتون روزایی که خواهرشوهرم هست نرم یاکلا کمتربرم یه مسئله ای هست که من چون همسایه هامون بسیار بد وبی ملاحظه و سروصدا کن هستن درواقع همش ازخونم فرارمیکنم وبه جای اروم واینجا جایی به جز خونه مادرشوهرم ندارم حالا چکارکنم؟
مرسی عزیزم حس کردم هوش مصنوعی گفته ولی قشنگ و جالب بود ونظرت راجب جپابی که بهشون دادم چی بود الان حت ...
ازت ممنونم که به نظر من راجب زندگیت توجه می کنی.هوش مصنوعی با خانواده شوهر زندگی نکرده که اینارو بدونه.بچه شما کوچیکه بزرگتر بشه برای اون هم میگیرن.جواباتونو یکبار وقاطع بگین.چون زیادتکرارش کنید توجهی نمی کنن.
شوهرمم زورش گرفت مرخصی بگیره همشون دست به دست هم دادن من قبول نشم تا مستقل بشم برم سرکار بچمو بردارم ...
اخ کهچقدر درکت میکنم من چهارسال دانشگاهمو باخون دل خوندم چون همشون دست به دست هم دادن نذارن برم حتی چندبارازخونه بیرونم کردن شوهرم یه کرایه هم نمیداد چقد خاطرات تلخ دارم ازون روزا دوبارمجبورشدم برم خوابگاه منیکه خونه زندگیم توی همون شهربود خیلی ظلم دیدم