دانشگاهم تو یه شهر خیلی کوچیک بیابونی و بی امکاناته که اسمش رو نمیگم چون یه بار به خاطرش تعلیق شدم آخر هفته ها هیچ جای تفریحی نیست که با دوستام برم زندگیم خلاصه میشه تو دانشگاه و سوپر مارکت برای خرید مایحتاج مردمش هم فضول و با فکر بسته تا آدمو یجا گیر میارن عین پیرزن نود ساله سوالای شخصی حال به هم زن میپرسن همه تیپ هایی که چند سال پیش تو بقیه شهرا مد شد عادی شد و آخرش خز شد اینجا هنوز قفله همه چی براشون عیبه وقتی یادم میفته چند روز دیگه باید از شیراز قشنگ و آزاد برم اونجا و تا دو سه ماه دیگه برنگردم دلم خیلی میگیره
سعی کن آخر هفته ها با هم اتاقیات یا هم کلاسیات برنامه بچینین برین بیرون
خوش میگذره
حتی اگه کسی پایه نبود خودت تنها برو
اینو همیشه با خودت تکرار کن که تو هیچ کی نیستی که به خودت اجازه بدی به بقیه راحت توهین کنی... در کمال ادب نظرتو بگو اگه نمیتونی مودب باشی پس منو ریپ نزن... من مثل تو حوصله دعوا ندارم... من مثل تو عادت ندارم یقه مردمو واسه طرز فکرشون بگیرم😊
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.