ن باباش بهش میگه پسر خوبیه و بورسیه دانشگاه پورتلند کار هرکسی نیست و فلان و به حرفام فکر کن
بعد مژگان میگه خب منم ی سری شرط ها دارم بعد عباسی زنگ میزنه جواد و میگه ساعت ۹ صبح بیا کافه و جواد هم میره تمام ریزنمراتش و اینا رو می بره ک بعد از هفتم مامان مژگان برن استامبول
ولی بعدش توفیقی میاد میگه من اشتباه کردم ک تو رو جای سعید گذاشتم و فلان
جواد هم تو بد برزخی گیر می کنه و تمام
امشب هم احتمالا دیگ جواد سر قرار نمیره و نشون بده نمیدونم
من تا حالا نگا نکردم