بابام یه موتور قراضه قدیمی داشت که چند ساله داده دست ما امانت ماهم مثل چشمامون ازش نگهداری کردیم داخل پیلوت قفلم داشت روبروی دوربین مداربسته خدایی شوهرم چقد خرجش کرد کیلومتر و باتری و چراغ راهنما و آینه بغل و قاب زنجیر و چقد براش وسیله گرفت پریروز متوجه شدیم دزدیدنش و سرجاش نیست دوربین مداربسته رو پیگیر شدیم که گفتن خرابه شکایت کردیم به بابامم خبر دادم گفتم اگر پیدا شد که شد نشد برات میخرم عین همونو حتی قشنگ ترشو مدارک رو با دروغ از مادرم گرفتیم و تحویل کلانتری دادیم بابامم گفت به مادرت نگو من میدونم پیدا شد نشد دگ خودتون میدونید فقط نگید منم خبر داشتم
امشب مادرم پیام پشت پیام داده بهم که موتور ما ب گ ا دادی خدا ازت نگذره زهرتو ریختی بابات زده گوشیشو شکونده منو در حد مرگ زده میگه نمیخوام باهات زندگی کنم چه خاکی بریزم سرم کجا برم آوارم کردی دیگه بهم پیام نده قیافتو نمیخوام ببینم الهی که داغ ببینی من به زندگی تو کار نداشتم تو زهرتو بهم ریختی اصلا قفل کردم نمیدونم واقعا حق داره اینو بگه؟؟؟ ماشین دارن دوتا خونه دارن بخدا وضعشون خوب بود بابامم گفت ولش کن گم شده دگ حتی گفتم یرات میخرم گفت من موتور که لازم ندارم ولی این دعوا ها و اینکه نمیخوام باهات زندگی کنم از وقتی بچه بودم یادمه که هست و ربطی به من نداره به قدری دلم شکسته که حد نداره هروقت میگفتم بیاید موتورتون ببرید بابام میگفت همینجا هست دگ میخوام چکار از دست من چی برمیاد