خسته شدم، اخیرا از همه چی ایراد میگیره
یه روز به خونه گیر میده، یه روز غذا
یه روز میگه چرا جلوی دوستم چشم غره رفتی بهم
تا دیروز، که شیفت دوم کارم بود، توجه کنید ، شیفت اول رو رفته بودم ، شیفت دوم بودم 8 شب رسیدم خونه
که شروع کرد دعوا تو از قصد دیر اومدی که دیر بریم خونه مادرم شهرستان
شلوغ پلوغ کرد ، گفت یه هفته میرم اونجا بر میگردم تکلیفتو روشن میکنم
14 تا سکه ات رو میدم برو خونه پدرت
بهش گفتم بهم پول بده نرم
مگه من خوشم میاد 8 شب بیام خونه
یه قرون بهم پول نمیده
یه سفر برد منو اینقد اذیتم کرد با چشم گریون برد بت چشم گردون آورد
چرا بخاطر این آدم دو شیفت کار میکنی گلم
لیاقتتو نداره
بگو مرد نیستی ندیی
بگو باشه مهریمو بده طلاقم بده
بی خیال مردا همه همینن
منو همسرم بعصی وقتا ک دعوامون اوج میگرفت این گوشی ورمیداشت ب پدرم بگه منم قلط کردن گوه خوردن مینداخت ک نمیزاشتم بگه اینجا ی سری نظر خواستم اتفاقا ی اقام بود بهم گف خواست بزنه بزا بزنه این سری خواست بزنه از جام تکون نخوردم دیدم بله میخواسته منو بترسونه هی نوشت پاک کرد نوشت پاک کرد اخرسرم اون ب قلط کردن افتاد
آره اکثرا ، خواهر من معلمه دیروز رفتن مسافرت میگه اقدر غردزده که پول همین مسافرت رو می‌دادی من خرج ماشین سنگینم می کردم ، مرغ درست کنه میگه خشکه چرا سیب سرخ نکردی ، سیب سرخ کنه میگه چرا گوجه نیوردی؟ دوغ باشه میگه نوشابه نداریم؟ نوشابه باشه میگه چرا دوغ نیست
