من با اینکه شوهرم کار میکرد خودمم سرکار میرفتم مستاجر بودین اما خب درامدمون خوب بود تو منطقه خوب شوهرم خونه رهن واجاره کرده بود دیدم روز به روز داره خونه گرونتر میشه به بابام گفتم مگه قصدت نبود خونه بخری بخر بده من بشینم الکی پولمون رو تو حیب صابخونه ها نریزیم چطور برای پسرت خونه خریدی شاید کسی دیگه بود میگفت بزار اجاره بده تا جونش دربیاد اما بابام رو مجبور کردم دیدم برادرم خیلی خوشبحالشه اگه اون بچشه منم بچشم الانم چندساله خونه بابام هستیم نمیگم شوهرم خوبه عصبی میشه دعوا میکنه اما خب کار داره برای زندگیمون زحمت میکشه الانم بچمون دوسالشه
خودت چن سالته
نمی‌دونم سرکاریه یا نه اگه هست که هیچی
اگه نه دیدم اون تایپک هات رو دیدم بازم سر لباس دعوا کردی
دیگه مشکل از خودته‌شما زیادی غریب پرستی بخاطر لباس که میخوای مهمونی فلانی بپوشی همچین میکنی باهاش بازم شوهر خوبی داری که تا الان زنده ای
خیلی رو اعصابشی یه فکری برا زندگیت بردار
بچه هم اگه نداری نیار اصلاااااااا مادر خوبی نمیشی
دیگه با بچه ات دوتایی می افتین ب جون اون بنده خدا
تو رفتارت رو خوب کن اونم خوب میشه
ب اطرافیانت بگو شما مهمونی میگیرن من شوهرم رو نفرین میکنم
اره والا اینکه میگن باید به پسر کمک کرد دختر شوهر کرده قبول ندارم اون برای زمانی بود که پسر میرفت کار میکرد خرج پدر مادرش رو میداد عروس هم تو خونه پدر شوهر مادرشوهر کار میکرد باهم زندگی میکردن پدر یه خونه میداد بعدها به پسرش نه اینکه برادر مفت خور من تابحال یه جعبه شیرینی دستش نگرفته ببره خونه بابام زنش هم انگار کیه میاد میخوره میره گفتم خوشبحالشون بشه مجبورش کردم گفتم هیچوقت بلند نمیشم تا زمانی که پسرت بلند بشه البته سه دنگ خونه رو زد بنان پسرش که من وخواهرام ناراحت شدیم اما به روی خودش نیاورد گفت اون سه دنگ رو میزنم بنام شما ۳ تا دخترها که نزد بعدشم گفت مال خودمه نمیزنم دلم خواست به پسرم دادم منم گفتم هیچوقت از این خونه بلند نمیشم تا هروقت خودم دلم بخاد
کاربریت دیگه دست کیه !؟؟
