سلام یه هم عروسی دارم که تازه دو سال با برادر شوهر م ازدواج کرده.هر دو ازدواج دومشون هستن.من فقط روز اول دیدمش که فقط بینی ش عمل کرد ه بود پوستش هم سبزع تیره بود.بعدش رفتن یه شهر دیگه.اولیل ازدواج ش مادر شوهرم همیشه غیبتش می کرد که این بیماری پوستی داشته پسرم مریض می کنه من باورم نمی شده حرف هاشو چون کلا کار مادرشوهر م همینه دنبال تمام عروس ها حرف در میاره.تا اینکه آمدن شهر ما که زندگی کنن روز اولی که دیدمش اصلا نشناختمش خیلی عوض شده بود به غیر از عمل های زیبایی که انجام داده بود پوستش سفید سفید بلوری شده بود خیلی تعجب کرده بود م چیری هم سوال نکردم گفتم شاید آب و هوا اون شهری که رفتن زندگی کردن باعث شده سفید بشع ولی اصلا قانع نمی شدم خدایی رابطه خیلی خوبی با هم داریم همه هم حسادت رابطه ما رو می کنن.تا ابن که رفتیم مسافرت .لباس که عوض کرد دیدمش یه طرف بازو ش بیماری پوستی برص یا پیسی بود فهمیدم برای همین سفید شده بود چیزی هم ازش سوال نکردم که چرا بازوت ابن شکلیه.تا ابن که خواهرش دیدم دیدم گردن صورتش سفید شده و گردنش لکه مثل خواهرش داشت .من خودم پوستم گندمی .ولی هم عروس یه ریز تعریف از خودشون می داد که پوست سفید یه نعمتی زن باید سفید باشه.من خواستم بگم تو که با پیسی سفید شدی ولی نگفتم جای من بودید می گفتید