2777
2789
عنوان

درد و دل مادرانه

35 بازدید | 0 پست

اینجا می‌نویسم تا بعدا بخونم

خودم خواستم مادر شم علیرغم مشکلاتی که با همسرم داشتم چون آرزوی بچگیام بود که خودم مامان شم شاید چون اون موقع ها فک میکردم بچه که بیاد میتونم کلی باهاش بازی کنم مثل یه عروسک زنده

اما الان چهارماهه که مادر شدم خودمو تنهاترین آدم روی زمین میبینم با مسئولیتی که فکر نمی‌کردم آنقدر سنگین باشه.

دیگه خودم نیستم شدم یه آدم خونه نشین افسرده که از صبح تا شب سرپام و بعضی شبا از خستگی زیاد خوابم نمی‌بره

فقط دلم میخواد این روزا زودتر بگذره و دخترم بزرگ شه استرس شیر نخوردن نخوابیدن واکسن زدنش منو به جنون می‌رسونه 

می‌دونم من آدم روزای سخت نیستم هیچوقتم نبودم اما الان واقعا خستم و لذتی از مادر بودن نمی‌برم 

نمی‌دونستم بار روانی مسیولیت مادر بودن خیلی بیشتر از خستگی جسمیشه 

نمیدونم شاید من زیادی حساسم شاید افسردگی دارم اما فقط اینو می‌دونم حالم خوب نیست

کاربری قبلیم سال 97 بود که متاسفانه تعلیق شدم... کاربرقدیمی ام
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز