من امشر خیلی دلم گرفته و دارم را گریه تایپ مبکنم ولی میخوام یکم سبک بشم ودرد دل کنم با کسی ولی کسی رو پیدا نکردم و اومدم اینجا .
من یک دختر و یک پسر چند ماهه دارم و جاریم. و دختر داییم و خاله من و خاله شوهرم هم بچه دارن و با فاصله بیست روز .یعنی همشون هم سنن .
طرف خونواده مادر شوهرم و خواهر شوهرم بچه جاریم و دوست دارن و یکسره اونو بغل میکنن و قربون صدقه اش میرن .
مامان خودمم اینقدری که بچه خالم و دختر داییم و دوست داره و بغل میکنه و ناز و ماچ میکنشون برا نوه های خودش اینجوری نیست .مثلا امروز بچه ها داشتن اسباب بازی به هم پرت میکردن بچه دختر داییم و برداشت و رفت جای دیگه گذاشت و گفت مراقب این باشین به سرش نخوره ولی از نوه خودش یادش نیومد.یا دیشب من نزدیک در نشسته بودم بعد که دختر داییم اومد جای من گفت الهام اینجا نشین دم دره بچت سرما میخوره یا یکسره دختر بزرگم رو دعوا میکنه و دتترای خواهر خودش رو بغلش میکنه .من دیگه تحمل این رفتارا رو ندارم نمیتونمم به مامانم چیزی بگم صدای گریه بچه دختر داییم رو میشنوه از دور جانم جانم میکنه ولی بچه من غش کنه از گریه یادش نمیاد