چرا همه از مادر شوهر خواهر شوهر بدشون میاد

همه که مثل هم نیستن... اما کلا باید از خانواده شوهر فاصله گرفت و رفت و آمد محترمانه باشه

نه بابا مامان من چشم دیدن منو شوهرم نداره  شوهرم نزدیک هفت سال دومادش سرجمع دوسال باهاش رفت و آمد نکرده

خانواده شوهر من سلیطه به تمام معنا 

یه زندگی شادو بده دستشون عرض دو ساعت نابود کنن بزارن جلوت

آره والا داماد براشون عزیزه 

ولی در کل اگه خانواده زن بد هم باشن مردها مثل ما اهل گله و غیبت نیستن

چون تاحالا  گذرتون نیافتاده به مادرشوهرایی که بخاطر اینکه رفتی مسافرت و ماه عسل خانوم رو نبردی بدترین فش هارو بشنوی

همه ی داستان ها دنیا که شبیه بهم نیست همه آدما هم که یه جور نیستن خیلی از رابطه ها از اولش خوب بود یا تلاش می کردن با محبت و سازش پیش برن و تلاششون جواب نداده 

بطور پیش فرض که کسی از کسی بدش نمیاد بعد که کنار هم قرار میگیرن اونموقع است که ممکنه باهم کنار نیان و از هم بدشون بیاد

ادم داریم تا ادم خب ولی اکثرشون مرض دارن

من  فاز  اینایی  که  میگن  خوبه  رو  درک  نمیکنم 😐😐

احتمالا  بندگان  برگزیده  خدا  هستند

اون هایی که عروس و خانواده شوهر مشکل دارن قطعا یک یا هر دو طرف مشکل دارن

و گرنه من خیلی ها رو دیدم هیچ مشکلی ندارن

مشکل از آنجا شروع میشه که ما نسبت ها رو قاطی میکنیم !!ا هر کسی در سر جای خودش و به اسم خودش برامون تعریف بشه !!! متاسفانه بعضی ها مادر شوهر رو مامان یا مامان جون و ...صدا میکنن در ادامه متوجه میشن این اصلا مثل مادر خودش نیست و میخوره تو ذوقشون ...

یا خواهر شوهر رو آبجی صدا میکنن ... اصلا خواهر شوهر نمیتونه مثل آبجی ما باشه ...

یا مادرشوهر مثل مادر ما ...

با این پیشوند و پسوندها هم در خودمون توقع ایجاد میکنیم هم برای اون بندگان خدا ...

من بعد زایمانم همه فک میکردن مادر شوهرم مادرمه مادر خودم مادرشوهره 😂

به به دلم مادرشوهرخوب ومظلوم خاست اخه چرا مادرشوهرمن روانی وعقده ای وعوضیه خدایا نجاتم بده ازدستش

هر کس سرش به کار خودش باشه و دماغشو از زندگی دیگران بکشه بیرون هیچ مشکلی پیش نمیاد

ببین بستگی داره من مامانم مادرشوهرش خوب بوده الان عمه هام مثل خواهرن واسش ولی من الان عقد کردم اولش که سر مهریه انقدر منو اذیت کرد بهم میگفت تو اومدی بکنی و مهریه بگیری بری بعد دیگه من ده بار میخواستم جدا شم همسرم نمیزاشت بعد که دیگه بابام با همسرم دعواش شد گفت طرف حسابم تویی نه ننت من دختر نمیدم بهت دیگه ما عقد کردیم تازه اختلاف انداختنش شروع شد ببین من پیش همسرم بودم گوشی رو ایفون بود پشت من حرف میزد بد به من زنگ میزد من میگفتم تنهام الکی پشت همسرم حرف میزد برگشته اومده خونه ما به بابام میگه تو دخترت اگر سالم بود تو عقد نمیزاشتی من پسرم بیاد خونت بخوابه پیش دخترت بابام از خونه انداختش بیرون اخر قطع رابطه کردیم پدرمونو دراوورد تو کمربند شوهرم دعا پیدا کردم دیگه دیدم این میخواد جدامون کنه هرجور شده شما الان به نظرت من دیوونه ام یکی خوب باشه قطع رابطه کنم