ببینیم امروز چه اتفاقاتی برای بقیه افتاده
مثلا من امروز خودم اتاق تمیز کردم و رفتم مولودی
جای همگی خالی ناهار دعوت بودیم باغ
آبگوشت آتیشی بود
اصلأ عالی
ما امروز مهمون از شهرستان داشتیم درگیر مهمونا و تمیز کاری بودم
من بابت موضوعی کلی گریه کردم و با مامانم حرف زدم ولی تصمیم آخرم رو گرفتم
اما همش میترسم حتی این اتفاقی که براش کلی فکر کردم هم نشه
از صبح که بیدار شدم فرش اشپزخونه و اتاق و پتوها و دم دری هارو شستم،بعدشم خونه تکونی کاااامل آشپزخونه رو انجام دادم. همین الان کفشو شستم و طی کشیدم
فردا هم اتاق خوابا و پذیرایی رو انجام میدم
شبم عروسی داریم نمیدونم میرسم آماده بشم یا نه
هیچی خونه بودم بیکار
کار کردم یه کم پروژه رو جلو بردن
خودخوری کردم
غصه خوردم
به نتیجه نرسیدم
شستم سابیدم الان کف پاهام درد میکنه شوهرم قرار بود دیروز بیاد نشد الان تو راه هست دیگه فردا باید یه ناهار ویژه درست کنم
یکی توی خیابون دیدم خانومه یه ظرف کوچیک داد دست آقاهه خانومه از بیمارستان اومده بود فک کنم آقاهه نمیدونست ظرف چی توشه گفت بدش من ازش گرفتش بعد گفت چی توشه گفت لوزه بچس جراحی کردن آوردمش مرده دومتر پرید گفت پس چرا میدیش دست من زهره ترکم کردییییی
منم اون وسط غش کرده بودم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
