ما حدود دو و نیم ساله ازدواج کردیم و یه سال هم نامزد
ینی تو این سه و نیم سال خییلییی خییلییی کم پیش اومده که خودش با خواست خودش کاری برام انجام داده باشه
هر موقع میگفتم بریم بیرون دلم گرفته اصلا نمیبرد ینی سه چهار روز پشت سر هم باید تکرار میکردم
حتی بعد از زایمانم که افسردگی گرفته بودم یبار نگفت ببرمت بیرون دلت وا شه
ولی همیشه برای دوستاش وقت داره
حتی با اونا صمیمی تر از ماعه
حتی چندین بار شده ما میخاستیم بریم بیرون بعد آماده شدنم میگفت وایی الان یکی از دوستام گفته باهم بریم
بعد ما رو همینجوری ول میکرد خودش میرفت
ینی کلا برای هرچی ذوق کنم آخرش میاد میر،ینه بهش
خیلی ازش دلم شکسته منی که بخاطر اون قید صمیمی ترین دوستام رو زدم ولی اون چی
هر روز تا دوازده یک شب با دوستاش😭