هروز خودش بیرونه تو هفته سه شبش تا ۱۱ باشگاهه من همش تو خونه پوسیدم باردارم هستم
دیروز گفت شب ببرمت بیرون شام خونه پدرشوهرم بودیم طبقه پایینمونن بعدشام اومدم اماده شدم ک بریم میبینم اومده میگه خواهرم اومده نمیریم کنسله گفتم بمن چ مگه اومده خونع تو گفت نه زشته نمیریم منم در خونه رو محکم ب هم زدم ک بفهمن چخبره
اومدم یساعت انقد گریه کردم بچه تکونم نمیخورد ترسیده بود بعد پیام داده اینا میگن پاشو ببرش بیا بریم گفتم لازم نکرده منتظر دستور اونا بودی نمیام
اخرشبم اومد حرف نزدم باهاش امروز در حد خرید خونه پیام دادم بهش دیگه اومد هرچی خودش حرف زد جوابشو ندادم اصلا نگفت ببخشید یا امشب میبرمت
منکه دیگه هیجا باهاش نمیرم حال و روز دیشبمم فراموش نمیکنم ک حتی نیومد ببینه زندم یا مرده
دلم خیلی شکسته و بی احساس شدم دیگه حتی خوشم ازش نمیاد تموم شد برام چون شخصیتمو زیر سوال برد یعنی شما مهم تراز زنم هستید🥲
حالا حق دارم شما جای من بودید چکار میکردید