میدونست من امروز باشگاه دارم و ساعت ده تموم میشه مطمئنم از قصد آوردش کافه جلوی باشگاهم این تایم که منو بچزونه مطمئنم وگرنه کی این تایم میره کافه
مطمئن بودم که با یه زن دیگست ولی نمیخواستم با چشمای خودم ببینم یکی دیگه پلاس شده رو زندگی ای که من ساختم
همیشه به حجابم گیر میداد نباید حتی مچ دستم بیرون میومد ولی زنه رو میدیدین وضع لباس پوشیدنشو
کل راه گریه کردم
بهش حسودیم شد
بدبختی ها و اخلاق گندش مال من بود روشنفکریش مال این عفریته 😭😭😭😭