زیر اسمون خدا شانس ندارم...
مامانبزرگم اینا تو ایوانشون تاب بستن، امروز بچه ها انقدر تاب میرفتن
من بخت برگشته اومدم تاب برم، پدربزرگم اومده از پشتم رد بشه خوردم بهش از ایوان افتادددد💔😓 خوب شد چیزیش نشد
اصلا خدا با من لج کرده، یبار منو بکش راحت شوووو دیگهههه