ی بارم زن و شوهر واحد کناری مون دعواشون شد . خانومه ب شوهرش گفت از بیژن یاد بگیر هم کار میکنه هم بچه داری میکنه هم خونه داری با اینکه مجرده چشمش پاکه تا حالا نشده به من کاری داشته باشه . شوهرشم گفت اولا آقا بیژن ضمنا گوه خورده مرتیکه کثافت ، ریدم ب کله ش . با اون چشای وزغیش بخواد بهت کاری داشته باشه جرررش میدم زنشم گفت واا مگه جرات میکنه مگه من بی غیرتم هر خری ک هست واسه خودشه ریدم ب هیکلش ، صداتم بیار پایبن یوقت میشنوه خوبیت نداره عزیزم
تلوزیونو روشن کردم همراه پسرم باب اسنفجی مو نگاه کردم