من نه سالم بود اتوبوس سوار شدم رفتم خونه فامیلمون مامانم حریفم نمیشد یبار کلاس پنجم بودم به سرم زده بود نماز تو مسجد چطوره ساعت ۴ صبح رفتم مسجد اومدم خونه دیدم مامانم داره گریه میکنه فک کرده بود گم شدم البته همین کارارو کردم دیگ وقتی بزرگ شدم همه کارام میگن خودت برو انجام بده دیگ باهام نمیان