حدود ۲ ماهه نرفتم خونش سر این که هربار رفتم یه جور خاصی بی حرمتی کردن و تا الانم دعوتم نکرد خونش. توی این دو ماه زنگ میزنه شوهرم باهم حرف میزنن سراغی از من نمیگیره حتی یکبار هم نگفته باهم بریم خونش ...
مادرش‌هر منم همینه
همسایه ایم
پسرم داره یکسالش میشه از روز زایمان ۵-۶ بار دیدنش
توهم نه دعوت کن نه سراغی ازش بگیر
ما خونه مادر ها بدون دعوت میریم
منم تازه عروس بودم بعد دوماه پاگشا کرد
تو یکسال عقد ۶ بار دع‌ت کرد
باز اول پلو مرغ داد بار دوم اشکنه!
وضع مالیشم عالی پدرشوهذم مهندس بوده بازنشستس خودش معلم
تو بارداری آب دستم ندادن فقط یکبار که جاریم از تهران اومد دعوتم کردن
تا آخر باهات همینن
خواهرشوهر داری؟ من ندارم کلن خیلی سرد هستن
فقط نصیحت به تو اگه برعکس سعی کنی مث اوایل عروسی من با محبت و سفره عای رنگین یادشون بدی خوبی رو برعکس عکل میکنه و میگن چون ما خوبیم اینکارو میکنه از خوبی ماست و پررو تر میشن
متقابلن آدم حسابشون نکن
عزیزم فقط به فکر رابطه خودت و شوهرت باش مادرشوهر و رفت و آمد باهاش چه اهمیتی داره البته من خودم با خونواده شوهرم هیچ مشکلی ندارم... اونا تو روستا هستن ما تو شهر ۳۰ کیلومتری فاصله داریم دوری و دوستی خیلیم خوبه احتراما هم مثل روز اول حفظ میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز