یعنی داشتم ولی هیچوقت مثه یه پدر نبود
از همون بچگی همش زیر بار قرض و بدهکاری بودیم اجاره خونمون عقب می افتاد هر وقتم صاب خونه میخواست بیاد از خونه می زد بیرون یادم نمیره هیچ وقت روزایی رو که مادرم مثل یه زن بیوه جلوی صاب خونه اشک می ریخت
هیچ وقت یادم نمیره روزایی رو که پول نداشتیم خونه بگیریم وسایلاشون وسط کوچه بود تا اینکه یکی از فامیلامون نیومد ما رو می برد خونشون یادم نمیره روزایی رو که بخاطر پول کم چایی کم میخریدم قایمش میکردیم کسی نبینه
یادم نمیره روزایی رو که خفم میکرد
مادرم زده میزد،خواهرام اشک میریختن
خدا ازش نگذره
هیچوقت نمیبخشمش
جوونیمو بر باد داد
عمر مامانمو تلف کرد
...........
حرفی برای گفتن ندارم فقط الان از اعماق وجود میخوام یه روزی همون قدر که زجرمون داد زجرش بدم