2777
2789

بچه ها میدونم خیلی از سکانساش فیکه ولی شما هم نظرتون راجب ماهرخ اینه؟من حس میکنم کمبود محبت داره و در عین حسادت دلرحم و مهربون هست همزمان یه بدجنسیم داره ولی به بدی عناز و شاهیز و پشمان نیست

ولی عناز و شاهیز واقعا عنن


ماهرح نمونه ی بارز یه دختر دهه هفتادی دبیرستانیه که زبونش تلخ و کمی بدجنسی و منفعت طلبه اما درعین حال میتونه بامعرفت هم باشه.

من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سال‌ها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم می‌گذاری،مین‌هایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی می‌کشانند.نه تو از دود جان به‌در می‌بری،نه من از زخم، رهایی می‌یابم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.


عنرخ از این دخترای لنگ باز و بی بند و باره که تپه نریده تو زندگیش نداره

آدمای اینطوری هم عزت نفس داغونی پیدا میکنن و واسه محبت تن به هر کاری میزنن

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

بنظرم از دخترا طناز و از پسرا شاهین ادمهای ذاتا بدی هستن

من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سال‌ها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم می‌گذاری،مین‌هایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی می‌کشانند.نه تو از دود جان به‌در می‌بری،نه من از زخم، رهایی می‌یابم.

ماهرح نمونه ی بارز یه دختر دهه هفتادی دبیرستانیه که زبونش تلخ و کمی بدجنسی و منفعت طلبه اما درعین حا ...

اره دقیقا ولی بنظرم دلرحمم هست که سریع اشکش در میاد چون ادمای بدجنس نمیتونن انقد راحت دلشون بشکنه و گریه کنن

اره دقیقا ولی بنظرم دلرحمم هست که سریع اشکش در میاد چون ادمای بدجنس نمیتونن انقد راحت دلشون بشکنه و ...

اره

بیشتر حسوده تا بدجنس

من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سال‌ها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم می‌گذاری،مین‌هایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی می‌کشانند.نه تو از دود جان به‌در می‌بری،نه من از زخم، رهایی می‌یابم.

ماهرخ مث سگ رو مهبد کراشه واسه همینه یه سره مث سگ میپره به اون ترانه بیچاره روانیش کرده دیگ

اره مشخصه خیلی دوسش داره یجا که ترانه گفت مهبد گفت جز تو با هیچکس نمیتونم اوکی شم گریش گرفت که ترانه بهش گفت چرا گریه میکنی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792