یه مدت شغلشو عوض کرده میره یه شهر دیگه تقریبا یکساعت دوره از شهرمون و غروب برمیگرده
و از صبح تا غروب که میرفت به من اصلا زنگ و پیام نمیزد بعد از ۷شب بودش تا ۲ ۳ البته من خودم تا ۲ظهر خوابم میدونه اونم😑😂
که دعوام شد گفتم که چرا غروب میای به من پیام میدی یعنی وقت نداری اون وسط دو دیقه حالمو بپرسی که برگشت گفت نگار تو کسیو میخوای که بچه پولدار باشه نره سرکاره همیشه باتو حرف بزنه منم گفتم باش پس منم نمیخوام اینطوری
حالا از اون روز همیشه شده ۱۰ دیقه ۵ دیقه زنگ میزنه حرف میزنیم
دیشبم باز دعوام شد که داشتیم حرف میزدیم رفیقش میومد پشت خط میگفت بیا بریم بیرون من گفتم نه حق نداری بری بحثمون شد گوشیو قطع کردم
پیام دادم اره تو پیچوندیم رفتی
برگشت گفت یکم منو درک کن من گفتم بذار نیم ساعت برم پیش رفیقم نذاشتی که اخرشم نرفتم گفتم خونه برادرمم گفتم میدونی چرا گفتم ن چون که تو از صبح تا غروب نیستی شبم رفیقات زنگ میزنن میبرنت پس من این وسط چی گفت من نگفتم که همچیو حل میکنم فلان