خواهرشوهرم دیشب برگشت بهم گفت تو اومدی تو زندگیمون مامان مریض شد نه؟مادرشوهرمم نشسته بود فقط نگاه میکرد..اینا اومده بودن خاستگاریم مادرشوهرم پاهاشو دراز کرده بود و گفت من کمردرد دارم نمیتونم پاموجمع کنم...حالا میندازن گردن من...پشیمونم چرا جوابی بهش ندادمـ. اینم بگم خواهرشوهرم من رفتم خونشون تو ۳۴سالکی بختش باز شده بود..بنظرتون زیادی حساسم یا عکس العمل نشون بدم بخاطر حرفش...کلی گریه کردم...😥
وای ول کن بسپار ب خداا ب درک
اما ب همسرت هم بگو اینا دیگ ب قول معروف شمشیر رو از رو بستن
چرا باید اینو بگه اصلا
جوابشو بده
من جاریم پرید بهم گفت از وقتی تو آمدی من خیری از زندگیم ندیدم در این حد وقیح
حرفش بد بوده
یعنی قدمت بد بوده !!
میخواستی بگی مادر شما سنی ازش گذشته چه ربطی به من داره
میگفتی اثرات پیریه ننداز گردن من
بعدشم من اومدم بختت تو سن بالا وا شد این به اون در
میگفتی فداتشم مامانت که از اول مریض بود ولی اگه اینو میگی خب جنبه ی مثبتشم نگاه کن و بگو که من اومدم از ترشیدگی نجات پیدا کردی
ملت چه رویی دارن
حتما ایندفعه چند بار با خنده بگو ماشالله از قدم من بختت باز شد ، از قدم ...... شد. چند مورد مثال بزن .بفهمه حرفش زشت بوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
