من به شدتتتتتتتتتتتتتتت خیال پردازم ، هرررررچیزبو که بگید تصور میکنم تو ذهنم و سناریو های مختلف میسازم در مورد هر موضوعی
حتی مهمون هایی که به خونمون میان
البته طوری نیست کل روز درگیرش باشم
فقط وقتایی که اهنگ گوش میدم و آخر شبا قبل خواب اینطوریم
از بچگی همین بودم
یادمه کلاس اول بودم ، با یکی از پسرای فامیل دور تازه آشنا شدم بودم ( منطورم اینه که تاحالا ندیده بودمش چون شهر ما نبودن) ۲۰۰۰بار عروسیمو باهاش تصور کردم 😐
اصن نه فقط تو این زمنیه ، تو زمینه های دیگه هم همینم ، هر اتفاقی که تو آینده امکان داره برام بیفته
واقعا نمیدونم چیکار کتم دیگه
پدرم یه دوستی دارع ، دوتا پسر و یه دختر داره
پسر بزرگه چند ساله ازدواج کرده پسر کوچیکه هنوز مجرده
پدرم باهاشون زیاد سروکار داشته ، رفته خونشون یه وسیلشونو درست کرده و....
انقد هی گفت بچه هاش خیلیی با ادبن و اقان، تا اذان میدن سریع میرم نماز میخونن، نمیدونم پسره فلان جا کار میکنه
داشتم از فضولی میمردم ببینم قیافه این بشر چطوریه ( من با بابام راحتم تقریبا، ینی بعصی حرفارو راحت میتونم یهش بگم )
تا اینکه چند وقت بهش گقتم بابا این آقا کیان که انقد ازش تعریف میکنی پروفایلشو تو تلگرام، اینایی جایی نداری ، ببینم چه شکلیه دارم میمیرم از کنجکاوی 😂
تا اینکه نگاه کردم دیدم ، بابام راست میگه. پسر خیلیی موجه ای بنطر میرسه 😁
حالا از وقتی عکسشو دیدم هی خودمو باهاش تصور میکنم که ازدواج کردیم 😂😂
و همه اینا درصورتیه که نه من اونو حضوری دیدم نه اون منو😂🤣🤣🤣
اون اصن نمیدونه من وجود خارجی دارم
من همینجوریش ذهن خیالپردازی دارم ،آهنگ گوش میدم بدتر میشم ، خدا نکنه یه قضیه ای هم پیش بیاد دیگه بیچارم😬😐😁😂
اینم بگم ۲۳سالمه
تا الان ۲۰۰بار عروسیمونو باهاش تصور کردم مخصوصا اون قسمت که دست در دست هم از در تالار میایم تو😂
چه کنممممممممم
شمام از این خیالات داشتید تاخالا