2777
2789

چهارتا دختریم یه پسر 

مامانم هروقت از بیرون میاد پیراشکی دوتا با یه انرژی زا خرید واسه داداشم 

واسه اش اجیلم میخره فقط مال اون

به آجیلا دست زدم دو مشت خوردم سریع اومد دعوا که کی به اجیلای پسرم دست زده داداشمم داد وبیداد که غلطکردی خوردی 

22سالم شد و میدونم بااین اوضاع اقتصادی حالا حالا ها توان اجاره خونه ندارم و دیگه نمیتونم این قوم مغول تحمل کنم 

که واسه یه آجیل منو میخورن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو‌خونه ماهم اینجور بود

حتی از جلوی ما غذا رو برمیداشتن میذاشتن جلوی داداشم

با اینکه اضافه وزن داشت

بعدم زن گرفت برا اونم همینجور

بچه دارم شد اونم همینطور

خودم ی دختر دارم ی پسر

خیلی سعی میکنم حواسم یکسان باشه بهشون

حرفت زشت بود واقعا انگار من مونده اجیلم من خسته شدم از زندگی کردن با اونا و رفتاراشون

منظوری نداشتم..میگم خونه گرفتن سخته ولی اون راه آسون تره ..حداقل منتی سرت نیس

 سمت من اگه میای  "پناه" باش؛من تمام عمرمو پناه دیگران بودم و خسته ام... :)

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز