سالها قبل با تمام وجودم پسری رو دوست داشتم و خواهرش خیلی اذیت کرد و کرم ریخت تاااااا بعد از ۱۶سال موفق شد کاری کنه برادرش با فرد دیگه ازدواج کنه
حالا دخترش بزرگ شده و با تمام وجود پسر عمهی منو برای دخترش زیر نظر گرفته و از اطراف شنیدم مثل اینکه دو سه سال قبل عمهم از دختر عتیقهش خواستگاری کرده راست و دروغ رو نمیدونم و گفته داره تحصیل میکنه و اون فرد که این خبر رو بهم داده فامیل خواهرهست و خواسته حال منو بگیره و در جواب اینکه گفتم چرا داره انقدر تابلو دور و بر عمهی ما پرسه میزنه خواسته ضایعم کنه پسرعمهت رفته جوابش کردن! عمهم خیلی جلوی ما کلاس میذاره از اون طرف واقعا با شنیدن این ماجرا ابهتش پیشم ریخت پایین نمیدونم چطور تلافی کنم به عمهم که خیلیم تو قیافهست و ممکنه بیادبی هم کنه حالی کنم این خانواده مناسب نیست به تلافی. الآن که دخترش درسشو تمام کرده با چشمام دارم میبینم از سر و کول عمهم میخواد بالا بره زنیکه
فقط تونستم تو چشماش خیره شم که یادته با من چه رفتاری داشتی؟ تا بهش بفهمونم میبینم که داری چیکار میکنی برای دخترت