برام سواله
من ۲۲سالمه
ولی واقعا دوست ندارن دختراشون ازدواج کنن؟؟؟؟
یه بار من به شوخی به بابام گفتم بابا بیا مبلارو عوص کنیم ، گفت حالا عوض میکنم ایشالله ، گقتم پس کی
اومدو یکی در خونه رو زد اومد
گفت کی ،گفتم مثلا خواستگار، گقت خواستکار علط میکنه بیاد قلم پاشو شکستم 😐
اونوقت یه وقتایی که حرف از ازدواج میشه، میگه اگه یه شوهر خوبیم نصیب تو بشه من دیگه هیچ آرزویی ندارم
جریان چیه
بابای من منتظره وقتش برسه زود همه کارامون رو بکنه ازدواج کنیم متنفرم
خوش به حالت همچین بابایی داری که عاشقته
حسودی میکنن پدر خواستگار من یه بار بهم گفت عروس میوه بخور بابام یجوری نگاش کرد من سکته زدم
چجوری روت شد جلو بابات بگی اینو😅😅قطعا هر پدری خوشبختی دخترش و میخواد ولی مقاومت میکنن
ماهم هر موقع از دهنمون بپره همچین حرفایی تا یه ساعت همه ساکتیم😅🤣بابام با اخم و حالت جدی به روبهرو زل میزنه
من با بابام تقریبا راحتم
یه بار داشتم از سلیقه درباره همسر آیندم میگفتم
میگفتم دوست ندارم سفید و لاعر باشه
باید حتما سبزه و چشم ابرو مشکی بشه ، میترسم اخرشم از چیزی که میترسم سرم بیاد
گفت اره والااا
من داداشم زود ازدواج کرد دانشگاشو ول کرد
خانواده من الان شدیددد فوبیا اینو دارن منم برم😂
بابایی من اصلا دوست نداشتن ازدواج کنم
خیلی دوسم داشتن چون نمیخواستن از خونمون برم
میگفتن حتما درس بخون
اصلا خواستگار راه نمیدادن
من که بابا ندارم نمیدونم چکار میکرد اینجور موقعیتا
