2777
2789
عنوان

بیاید راجب این موضوع نظر بدین

46 بازدید | 10 پست

من یک دوست صمیمی داشتم خیلی دختر خوبی بود از راهنمایی باهم بودیم دیگه چندساله ازدواج کرده بود شهر دیگه فقط تلفنی باهم ارتباط داشتیم بعد امسال تصمیم گرفتیم باهم بریم سفر شوهر هامون همو نمیشناختن برای همین مارو دعوت مردم خونشون که همو بشناسند ماهم رفتیم دو کیلو رولت بردیم اونا هم پذیرایی عالی کردن همه چیز مفصل میگم که ناحقی نشه برای شام قیمه و گوشت بره کباب با سالاد و زیتون و نوشابه  و ترشی .میوه هم موز هلو انجیری شلیل انگور لیمو شیرین و سیب بود به تعداد زیاد مثلا هفت هشت نفر بودیم با بچه ها شاید ده کیلو میوه رو میز بود اندازه دو کیلو هم پسته و بادام و گردو گذاشت جلومون تا 12شبم اونجا بودیم کاکایو و رولت لواشک و اینا هم آورد خلاصه خیلی مفصل پذیرایی کرد و با بچه هام هم خیلی خوب بودن یا دست لباس هم در حد پانصد ششصد برا دخترم خریدم کادو دادن دوستم وشوهرش هم خیلی تحویل گرفتن  جوری که شوهرم روش نمیشد بیاد خونشون بخاطر من اومد اما اونجا که اومد راضی بود و راحت شد بعد شوهرم گفت من شنبه میخام برم مسافرت شمال اونا هم گفتن نه دوشنبه بریم شوهرم با این زیاد فرصت نداشت و چند روز دیگه کارش شروع می‌شد بخاطر اونا قبول کرد بعد دوشنبه شد دوستم گفت ی روز دیگه صبر کنید ماه هنوز کارمون جور نشده منم ب شوهرم گفتم قبول کرد خلاصه روز سه شنبه قرار بود ساعت هفت هشت صبح راه بیفتیم چون شهر ما خیلی گرمه جنوبیم شوهرم گفت تا برسیم به خرم آباد ظهر میشه که دیگه اونجا خنکه آقا این دوستم خوابیدن و تا یک ظهر نیومدن و بخاطر اونا سفر ما ظهر شروع شد دیگه شب رسیدیم الیگودرز اینم بگم پشت سر ما نمیومدن و همش توقف میکردن یبار برا خرید یبار برا مغازه بیار برا دسشویی کذماهی وایسی بزنیم کنار برا اونا و این باعث شد شوهرم عصبی بشه از دستشون اما هیچی نگفت خلاصه شب موندیم آبشار بیشه و فردا حرکت کردیم قزوین دوباره همین کارو کردم همش تو راه توقف میکردن دیر میومدن و دوباره شب موندیم قزوین ما کلا ویلا می‌گرفتیم آشپزی هم من میکردم ظرف هارو دوستم می‌شست بعد اونا چادر هم آورده بودن شوهرم گفت یه روز حداقل بریم چادر چیه همش ویلا اونا هم گفتن باشه اما نکردن بعد فرداش راه افتادیم ماسال بازم اونا بدون اینکه به ما بکن میرفتم خرید خوب نمیزتشتن ی جایی ساکن بشیم بعد برن خرید و همش مارو گم میکردن خلاصه شب رسیدیم ماسال دیگه شوهرم کلافه شد گفت این چه مسافرتی که همش باید تو جاده باشیم شبم بریم ویلا تا ظهر خوب اگه اینقدر تو راه نمونن زودتر به مقصد میرسیم و میگردیم طبیعت رو تا اینجا همه چیز خوب بود فرداش اونا تو برنامه جاجیگا یک کلبه گرفتن تو اولسبلنگا راهشم طولانی بود و مسیرو بلد نبودن شهباز پا تا نوک قله با ماشین رفتیم تو اون ترافیک و برگشتیم تا کلبه پیدا کردن آنتن هم نبود خیلی بد بود اونجا که رسیدیم باید بیست دقیقه پیاده روی می‌رفتیم 

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

خوب ما کلی وسایل داشتیم هوا هم مه آلود  منو شوهرم هم گفتیم اینجا خوب نبود یک جایی میگرفتین ک پیاده روی نداشت الان با بچه چطور اینقدر سربالایی بریم دیگه  با سختی بچه ها بغل کردیم بردیم و از نفس افتادیم وسایلت رو هم اسب کرایه کردیم بردیم

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

اونجا که رسیدیم دیدیم یک کلبه بدون امکانات خوب تو ذوقمون خورد و به صاحبش گفتیم اینکه آب گرم نداره و اینا دوستم شوهرش بهشون بر خورد اما به رو نیوردن

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بعد شوهرم و شوهر دوستم رفتم خرید یک پلاستیک هم کیک و پفک و چیپس آوردن دوستم و شوهرش خیلی چیپس می‌خوردن با پفک منم پلاستیک بلند کرد کیک برداشتم گفتم من فقط کیک میبرم چیپس پفکا برا تو دیدم دوستم گفت الان اگه شوهرم کیک خاست بگم تو بردیش بدش میاد گفتم یعنی چی گفت خیار و گذاشتی ماشین بدش اومد گفت خیار هارو بردن خوردن خیلی بهم برخورد(جریان این بود که تو راه بچه ها گشنه میشدن مجبور بودیم غذای بیرون بدیم بعد من به شوهرم گفتم خیار پنیر بیاره برا تو راه شوهرم هم تخم مرغ آورد برا صبحونه خیار و پنیر هم برای تو راه برای میان وعده منم ی پنیر و چهارتا خیار گذاشتم تو ماشین بعد شوهرش بهش برخورده بود) همون لحظه شوهرش اومد گفتم کیک پفکا تو خریدی گفت برا چی گفتم اگه تو خریدی من نمی‌خورم زنت اینجور گفته اونم شوکه شد

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

بعد دوستم نمیدونست چی بگه و شوهرش یک جوری نگاه کرد و دوستم ناراحت شد منم با اینکه از حرفشون بخاطر چندتا خیار خورد شدم اما رفتم از دوستم عذرخواهی کردم که جلو شوهرش اینو گفتم ولی خیلی بهم برخورد. اما به شوهرش هم الکی گفتم شوخی کردم اما شوهرم بدش اومد و گفت حساب کتاب نکنید لطفاً 

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

خلاصه یک ی ساعت بدش ناهار خوردیم و خوب بود همه چیز  من یک پسر هشت ساله دارم و یا دختر یک ساله و دوستم یک دختر دوساله و خورده ای بعد شب بود ساعت نه این طرفا پسرم دراز کشیده بود که بخوابه  دخترش همش نیوفتاد رو کمر و شکم پسر من میخاست باهاش بازی کنه پسر منم چون اون بچه کوچیک بود یواش میزاشتش کنار که بخوابه اما دوباره میومد دیگه بار آخره پسرم رو کمر دراز کشیده بود اون دختر افتاد روش پسرم هم خاست از زیرش در بیاد خودشو کشید کنار بعد دخترش خورد زمین گریه کرد منم زود صداش کردم که بیا دخترا گریه می‌کنه دوستم همونجا بود اومد زود بغلش کرد یا لحظه دخترش چشماشو بست من قلبم وایستاد فکر کردم بیهوش شده دوستم هم شروع کرد به جیغ زدن شوهرش و شوهر من اومدن گفتم چیه گفت دخترم بیهوش شده اما دختره تا باباشو دید دستانش باز کرد که بغلش کنه بعد گفت چی شده اسم پسر منو آورد مثلا محمد گفت محمد پرتش کرده زمین بیهوش شده  بعد شوهرم شروع کرد داد و بیدار کردن سر پسرم 

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

منم دیدم پسرم خیلی ترسیده گفتم محمد خواب بوده اصلا  که شوهرم دیگه کاری با بچه نداشت اونجور که دوستم توضیح داد فکر کرد محمد دخترشو بلند کرده کوبنده زمین  دیگعمن اینجور گفتم آروم شد دختر دوستم هم اندازه چند دقیقه گریه کرد آروم شد اما دوستم به جوری رفتار میکرد مثلا من گفتم خداروشکر اگه یه چیزی میشد میخاستم از شرمندگی چکار کنم شروع کرد به داد و بیداد کردن سر من بچه من داره میمیره تو بفکر  اینبی ک  یک وقت یکی حرفی ب بچت نزنه  بعد من گفتم خدا نکنه این چه فکریه من برای اوا خیلی ناراحتم اگه دلم بخواد چیزیش بشه و اینقدر غر غر کرد که من گفتم اگه دلم بخواد آوا چیزیش بشه اول بچه ها خودم بمیرن دیگه تموم کن

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

بعد رفت پیش شوهر من و شوهر خودش هم گفت که من گفتم اگه دخترت کرد میخای چکار کنی منم با اینکه ناراحت شدم هیچی نگفتم بعد دوباره خودشو شوهرش اومدن بچه بخابونن خواهرم گفت مگه نگفتی نباید تا دوساعت بخوابه نخوابونش خواهرم 10سالشه دوستم دوباره با صدای بلند گفت رد شو ازم تو اینو میگی اون میگه اگه مرد میخای چکار کنی و این حرفا منم خیلی بهم برخورد و به خواهرم گفتم ساکت شو و خودم رفتم نشستم پیش شوهرم  اونم گفت چته ناراحتی منم جریان براش گفتم

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

فرداش شوهرش اومد گلایه پسرمو به شوهرم میکرد که بچتون مشکل داره و این حرفها بعد این وسط منو شوهرم خیلی عصبی شدیم به پسرمون حرف زدیم که نباید حتی نزدیک این بچه بشی دیگه پسرم پس باباش بود دختر دوستم نیومد میزدم پسرم از ترس تموم نمی‌خورد که مبادا بچه نخوره زمین دیگه شوهرم به من گفت برمیگردیم فردا صبح شهزمون  بیشتر از این حرکت ها شکسته نشن

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

این وسط شوهر دوستم وقتی فهمید ما میخایم بریم با دوستم دعوا کرد تو ماشین ما ندیدیم دوستم خودش گفت و دوستم خیلی ناراحت بود به من گفت چرا می‌خاید برید شوهرم ناراحت شده باهام دعوا کرده 

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم

منم گفتم شوهرم قبول نمیکنه میگه یه وقت بچه ما آسیبی به یچشون میزنم اونوقت میخایم چکار کنیم دیگه خیلی حق به جانب رفتار میکرد که تو خراب کردی و با من قهر کرد بنظرتون مقصر منم با اونا

تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیم‌کارت دیگه با این کاربری اومدم با سیم‌کارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 1 روز پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز