بچه ها ما دوسالی هست که ساکن یه خونه ایم (مستاجریم)
انصافا خونه بزرگ و ترو تمیزیه اما پاییز و زمستون بشددددت خونه سرده از طرفی پله ها حفاظ نداره ۲۰ تا پله داره تا طبقه اول که ما هستیم....حالا ما یه مدته حس کردیم صاحبخونه دوس نداره ما اینجا بشینیم برا همین یه مدته دنبال خونه ایم تا اینکه امروز یه خونه خوب پیدا کردیم
اینجا هم فعلا دوماه وقت داریم شوهرم ز زد به صاحبخونه که ما خونه پیدا کردیم قراره از اینجا بریم تا کی شما میتونی پول پیش ما رو جور کنی و...(در کمال احترام و ادب شوهرم حرف زد باهاش)
صاحبخونه بیشعور برگشته به شوهرم میگه عههه چقدر خوب ،خیلیم عالی که میخاید برید و....😏
درصورتی که ما خیلی آروم و بی سرو صداییم...فقط دو هفته پیش بهونه کرده بود که راه پله هارو هفته ای دوبار دستمال بکشید و....منم سریع رفتم دستمال کشیدم و تمیز کردم درصورتیکه هیچ آشغال و گرد وخاکی نبود تو راه پله
نمیدونم چه مرگشونه بی ادب ....