مادرشوهر خالم طلاهاش گم شده بود
بعد پدر شوهره با زنش به عروسشون که خالم هست تهمت زدن
خالم خیلیییی ادم با ایمانیه
خالم هرچی میگفت من برنداشتم قبول نمیکردن
اخر به قران قسم دادن خالمو (ابروی خالمو تو شهرستان بردن همه فکر میکردم خالم برداشته)
بابای شوهر خالم گفته بود دست بزار رو قران قسم بخور بعد گفته بود هر کی دروغ میگه مثل سگ جون بده
خاله منم قسم خورد چاره ای نداشت
جالبه که بعد قسم خوردن طلاها پیدا شدن
الان دو ساله دیالیزی شده پیر مرد
بعد همش توهم میزنه
میگه یسریا با قمه اومدن دنبالم
همش میگه تو حیاط منتظرن منو بزنن قمه دستشونه و...
انقدر ابروی خالمو برده بود پیش همه الان همه دارن میگن خودش داره مثل سگ جون میده