یه خانم تنهای ۳۰ تا ۴۰ ساله ای روبه رومون زندگی میکنه چندماهه اینجا ساکن شده من یکی دوبار از دور دیدمش
اصلا باهاش ارتباطی نداربم
الان داره با تلفن حرف میرنه جبغ و داد و گریه که خودمو میکشم
قلبم داره میاد بیرون بنظرتون برم در خونشو بزنم
یا عیده مثلا یه ظرف شیرینی بخرم ببرم بهش بدم با این بهونه