خلاصه درکش میکردم کنارش بودم میگفتم درستش میکنیم من کنارتم و از این حرفا
ی تایمی بیکار بود که میگفت دستم خالیه نمیتونم بیام همو ببینیم اون موقع تازه ماشینش رو فروخته بود و ماشین نداشت
من میگفتم دلم تنگ شده واقعا دیگه نمیکشم ..
ولی باشه صبر میکنم
اونم میگفت درستش میکنم و حل میشه دورت بگردم
من تا اینجارو خیلی دارم خلاصه میگم و گرنه مشکل خیلی عمیق از بوده 🤦🏻♀️
بعد از چند ماه پراید خرید و باهاش کار میکرد با درآمد کم که اونم کفاف نمیداد بیاد دنبالم که بریم بیرون
یعنی ما کلا از اون سال جدید تا الان 3 بار همدیگرو دیدیم !!!!!!!!!!!
و این خیلییییییی تاثیر منفی گذاشته تو رابطمون
همش شده دعوا و بعدش چون همو دوست داشتیم با هم حرف میزدیم ولی اون مشکل و اون دعوارو حل نمیکردیم چون اعتقاد داشتیم باید حضوری صحبت کنیم.
این چند وقت اخیر که دیگه تهش بوده به ی مشکلی خورده ماشینش خراب شده و خرجه نسبتا بالایی داشته واسه همین گوشیشو فروخته خرج ماشینش کرده و گوشی ساده مجبور شده بگیره دستش
که دیگه فکر نمیکردم بدتر از این بشه که نه میتونیم پشت گوشی حرف بزنیم نه مسیجه درست حسابیای بدیم
واقعاا این سری من دیگه بُریدم نمیدونم چیکار کنم
خودشم تو شرایط خوبی نیست ولی با منم خیلی داره سرد رفتار میکنه
ازش انتظار دارم چون درسته مشکلات هست ولی آدم باید تلاشش رو بکنه از رابطش مراقبت کنه یا ن !
میگه عاشقمه ولی همش تضاد حس میکنم
نمیشه که اینجوری دیگه این چه رابطهایه آخه .. 🫠❤️🩹
از طرفی واقعا عذاب وجدان میگیرم که به خودم حق میدم که منتظره تلاشش باشم
میدونی چی میگم؟