بچه ها اصلا حالم خوش نیس ..با جاریم اومدم خیر سرم مسافرت که ای کاش نمی امدم ..اصلا از نظر رفتاری به هم نمیخوریم اون یه ادم لارج و شوخ طبع و به روز من یه ادم درونگرا و گرفتار بچه ..از نظر سنی اون دوسال از من کوچیکتره
اون دوتا پسر فوق العاده اروم و حرف گوش کن داره که اصلا کار خاصی واسشون انجام نمیده یه تیشرت و شلواک میده میپوشن و تمام من دوتا دختر دارم موهاشون تا کمر تا اونا روشونه کنم ببافم دوساعت طول میکشه هرچقدر هم زودتر دست به کار میشم بازم دیرتر از همه هستم و نامرتب تر از جاریم من اون وقتی که واسه دخترام میزارم اون واسه خودش میزاره ..پیش اون خیلی شلخته دیده میشم تازه لباس های اون مرتب اتو کشیده خاصه. برا من مثل گداهای سرچهار راهه
ماشالله انقدر رفتن سفر زرنگ و کاربلدن ولی ما مثل ماست نگاهشون میکنیم فک کنم تو دلش میگه با چه اسگل هایی اومدیم بیرون
الانم از ساعت ۱۱داشتم لباس های کثیف بچه هارو حموم میشستم
شستن رو باهم شروع کردیم اون دوسه تا لباس شست و رفت من یه کوه
فردا قراره بریم بیرون میدونم الان یه لباس دیگه رونمایی میکنه از قبلیا خوشگلتر و شیک تر من همان قبلی رو میپوشم
اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه اینو بدونین اون الان خوابه من اتاق دارم به حال خودم زار میزنم