آره عزیزم نامزد که بودیم نزدیک عروسی همسرم گفت با مادرم بریم خونه رو ببینم
آخه چطور بگم تا برگشتم زدم زیر گریه بعدش همسرم شروع کرد به رنگ کردن خونه کابینت هاش رو رنگ کرد اضافه کرد خیلی کارا کرد تا خوشحال بشم تا دستهای خودش
ولی انصافا نبود پول دوتا واحد نوساز روبده باباش بعدش خودمون بریم اونجا مستاجر
چندماه بعد رفتیم خونه ی نوساز
سه سال بعد اوضاعمون بهم ریخت رفتیم خونه اجاره کردیم به هیچکس نگفتیم کجاست جز پدرمادرم اثاث رو چیدیم تو اتاق حتی باز نکردیم،پنج ماه بعد ماشین فروختیم نوساز رهن کردیم
اینجوری گذشت