بچه ها من دوران راهنمایی و دبیرستان یه دوست صمیمی داشتیم بی نهایت خوشگل بود شبیه خارجی ها بود پوستش از سفید برفی هم سفید تر بود سرخ و سفید با لب و چشم و دماغ و دهن بی نهایت خوشگل خونواده اش رو میشناختم چون شهر کوچیک بود خونواده خوبی بودن باباش پولدار بود باغ و اینا زیاد داشتن و وضع شوند خوب بود تو همون سال های دبیرستان به شوهر کرد لاغر مردنی از دار دنیا فقط یه موتور داشت با یه خونه ساده که قبلاً مال خالم بوده تازگی خریده خیلی ساده هست خونه عروسی هم تو خونه براش گرفتن واقعاً برام جای تعجب داره🙁🙁🙁😐😐😐😐😐همون سال ها به من گفت حالا این اومد منو گرفت تو میخوای چیکار کنی😐😐😐😐در حالی که میگفت هزاران خواستگار دارم البته دروغ هم نمیگفت ،حالا من بهترین شوهر تو شهرمون دارم بهترین عروسی تالار وضع مالیش هزار برابر بهتر از اون پسره هست از لحاظ هیکل و قیافه هم بی نهایت از اون پسره همسر من سر تره پز نمیدم اومدم کمی حرف بزنیم فقط، بی نهایت عاشقشم در صورتی که اون بدون عشق ازدواج کرد نمیدونم چرا ۱۵ سالش بیشتر نبود که عقد کرد😐😐خونه ی من بفروشمش باهاش میتونم چهار تا خونه مثل مال اون بخرم اصلا در یه سطح نیستیم اون عروسی هست پنج تا النگو براش خریدن من هنوز دوران عقدم ۶ تا دستمه 😂😂😂(خدایا ببخشم))بی نهایت قیافه میگیره بخاطر همین اون سالها باهام قطع رابطه کامل کرد نگید اینجوری نگو گناه داره اونقدر گریه کردم باهام آشتی کنه اونقدر گریه کردم واسطه آوردم و اون هی پسم زد خاک تو سرم هزار بار بخاطرش خودمو خورد کردم یعنی ما شبیه خواهر بودیم منم مثل خودش خوشگلم ازش خوشگل ترم هستم به قرآن قسم اما خب پوستم گندمی روشن اون سفید برفی بود ،همه چیز این ماجرا برام تعجب آور بود مخصوصا اون قهرش