چندوقت پیش،شب خونه بابام بودم. واسه اینکه راحت بخابم؛رفتم طبقه بالاشون.مامانم گفت تنها نخاب و شب میترسی و...
ولی من تنها رفتم طبقه بالا. قبل خواب ی چیزی میخاستم بخورم،از کشوی قاشق ها ی قاشق برداشتم و درشو بستم. رفتم رو مبل و خوراکی خوردم. یهو چشمم خورد ب کشو قاشقا دیدم بازه😱 فک کردم اشتباه کردم و نبستم. بلند شدم دوباره بستمش و ب خودم تاکید کردم ک کشو رو بستم دیگهههه...
صب واسه نماز پاشدم دیدم دوباره کشو بازه😱😱 از ترس بدو رفتم پایین ب مامانم گفتم چی شده، مامانم گفت نترس کشوی قاشق ها چون سنگین شده،خود ب خود باز میشه😅😅