۲۲سالمه اون از وضعیت کنکور قبول نشدنم و دانشگاه نرفتن( صرفا جهت علاقه میخوام رشته و دانشگاه خوب قبول بشم پس نگین برو سرکار و کنکورو ولش)
از خیانت بابام که جیگرمو سوزوند توی این چندسال
از همون بچگی توی بدبختی و استرس بزرگ شدم همش دعوا گرفتاری ناراحتی یبار از ته دل نخندیم یه روزم بدون ناراحتی نبوده🥲😭
اون از وضع اوضاع مالی و خونه درب و داغونمون
اون از صورتم که داغونه
مامانم تک فرزنده حالا مامان باباش پا به سن گذاشتن مریض احوالن🥲😭باید ببریمشون دکترر
حتی عمل هم دارن
شهرمونم که بی امکانات باید بریم یه شهر دیگه برای دکتر
من و مامانم با بابام قهریم
یه خواهر دو قلو هم دارم🥲
همه اقوام و ... همش در حال پیشرفت خوش گذرونی امااااا ما باید با این گرفتاری ها چیکار کنیم
شرایط ازدواج کردن هم اصلا نداریم هیچ هم جور نمیشه😔😔😔😔کاش بمیرممممم دارم خفه میشم از غصه و ناراحتیییییی
هر روز که میگذره دیگه مطمئن میشم خدا اصلا منوو جز بنده هاش حساب نکرده🥲😭😭😔
خوش به حال اونایی که غمشون کمه😭
کاش میمردمممم من تعلقی به این دنیا ندارم
حالا سلامتی کامل هم ندارم دوتا مشکل دارم چند ساله خوب نمیشم