دانشگاه علوم پزشکی بودیم یکم گشتیم بعد رسیدیم به بخشی که از اول منتظرش بودیم یعنی اتاق تشریح و دیدن جسد خلاصه هممون خیلی هیجان داشتیم ببنیم جسد دانشگاه و کلا اون شرایط فرمالدهید چجوریه وارد شدیم یه اتاق بزرگ با چند تا جنازه که روشون پارچه سفید کشیده بودن حالت غریبی داشت و حس عجیبی به اتاق حکم فرما بود اتاقه یه بوی عجیبی میداد بوی دارو غلیظ بعدا فهمیدیم بوی فرمالدهیده(فرمالدهید ماده ایه که جسدو میزارن توش که خراب نشه) رفتیم حلو آخر سالن یه خانم شیک با روپوش سفید اومدن جلومون بعدا فهمیدیم ایشون مسئول اتاق تشریحه به شخصه خودم پشمام ریخت از دل و جرئت ایشون ما چند دیقه اونجا بودیم حس بدی داشتیم ایشون مسئول اونجا بودن اولش یکم توضیحات دادم جسدا اصلا برای کین چحوری نگه میدارن و غیره و بالاخره رسبدیم به بخش هیچان انگیزش پاره رو از روی جسد برداشت و ...
راستش خیلی با تصوراتم فرق داشت ...
دل و روده باز شده و رنگ قهوه ای متمایل به سیاه انگشت دست و پای کبود شده فکر کنم تصورم از جسد یچیز جذاب بود خلاصه که دوستام حسابی چسبیده بودن بهم از ترس خانم شیک پوش شروع کردن به توضیح دادن ارگان های بدن تا یکی از بچه ها کنجکاویش گل کرد و گفت میشه پنبه های صورتشو بردارین(صورتشو با پنبه پوشونده بودن) خانم پنبه هارو برداشت و صورت رنگ پریده جسد که با بدنش هماهنگی نداشت نمایان شد صورتش خیلی عادی بود و البته واقعی انگار خوابیده بود نه مرده یه پیرمرد حدودا ۷۰ یا ۸۰ ساله با موهای کوتاه و چشم ها و دهن نیمه باز ...
اونجا بود که هرکی قرار بود خودشو خیس کنه خیس کرد یکی از دخترا که خودشه خیلی بالا میگرفت و همش میگفت من باید جسد ببینیم من باید جسد ببینم موقع برگشت تو اتوبوس حالش بد شد بعدا شنیدم که چند نفری هم شبا نتونسته بودن بخوابن یسری ها هم مثل بچه ابتدایی مامانشون رو خبر کرده بودن که شکایت کنه(خدا بخواد دبیرستانیم مثلا😐) ولی من نه اصلا دلم گیر کرد پیش همون دانشگاه در حالی که به خیلیا خوش نیومده بود ولی من به خودم قول دادم یروز میرم اونجا دعا کنید به امید همون روز:)))