ماجرا داشت.
من اقا پسر و میشناختم.قرار شد مادرش بیاد خونمون .ما کلا جلسه اول میگیمپسر هم باشه .مادرش گفت ما رسم نداریم چون یجا پسرم و بردم دختر خوشش اومد ولی پسر من قبول نکرد .بعد گفت باشه ب احترام شما میارمش .شد روزی ک میخواست بیاد زنیکه پدر...🤣🤣🤣پیام داد گفت تنها میام.
عتیقه اومد و حرفاش و زد بعد گفت اجازه بدین یروز با پسرم بیام .
رفت و دو هفته بعد تماس گرفت طلبکارانه ک مگه قراره من دنبال شما بدوام شما چرا خبر ندادین ک من کی با پسرم بیام .
دیگه دیدم خیلی داره زر میزنه روز خاستکاری من نرفتم خونه .بابام گفت شما رسم نذارین پسر جلسه اول باشه ماهم رسم نداریم دختر جلسه دوم باشه🤣🤣