تقریبا یک سال پیش
ما خونه ی پدر بزرگم بودیم که دختر عموم گیر داد به یه موضوع بی اهمیت و بحثمون شد و ول کن هم نبود
منم باهاش بحث کردم و یه مقدار دعوامون شد
خودم دیگه کشش ندادم و محلش ندادم
۲۴ سالشه دختر عمو
همون شب ، عموم اومد سراغم و در مورد بحثمون پرسید
تعریف کردم و گفت فلانی ینی دخترش ناراحت شده بهتره ازش معذرت خواهی کنی!!!!
گفتم نیازی نمیبینم واقعا ، خودش شروع کرد و برامم اهمیتی نداره بهتره عقدهاشو جور دیگه ای....
حرفم تموم نشده بود که دستشو کشید سیلی زد به من!!!
هیچ حرفی نزدم ولی از اونمونق ارتباطی ندارم باهاشون
امروز با پدرم بودیم عموم رو دیدم اتفاقی ، رومو برگردوندم و احوال پرسی نکردم و نادیده گرفتمش
بابام از اونموقع مدام داره میگه کارت اشتباه بوده و زشت شد و ....
منم گفتم به چه حقی روی من دست بلند کرده؟ اونموقع چرا ساکت بودی هیچی نگفتی ؟ اونموقع که به طرفداری از دخترش خابوند زیر گوش من کجا بودی چرا ندیدی
شما بودین غیر این رفتار میکردین؟؟.