2777
2789

من از وقتی یادم میاد از سن راهنمایی برادرم مریض بوده بیماری روانی داشت خیلی اذیت مون کرده خیلی روز های بدی دیدیم....این وسط مامانم بیچاره دق مرگ شد....بد گذشته خیلی....ولی شکر خدا یک سالی هست درمان شده ولی دو هفته ای هست باز بهم ریخته دکتر می‌ره ها میگم دارو شو زیاد می‌کنه خوب میشه؛ولی باز استرس میفته به جونم؛خودشم باردارم؛نه ماه هستم سوالم اینه چجوری با مشکلات خانواده تون کنار اومدین بعد ازدواج؟به نظرتون اولویت چیه نه میشه بیخیال بود نه میشه زندگی کرد راحت

کسی نیست مراقب برادرت باشه انقد تو نگران نشیبیماریش دقیقا چیه

چرا عزیزم با بابام زندگی میکنن؛همش میگم خدا یه روزی زبونم لال بابام چیزیش بشه تکلیف چیه؛بعد میگم خدا حواسش به همه هست....کلا ذهنم درگیره

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کسی نیست مراقب برادرت باشه انقد تو نگران نشیبیماریش دقیقا چیه

دقیقا که تشخیصی نذاشتن؛یه حالت روانپریشی داشت که توهم داشت بدبینی داشت هذیان می‌گفت حرفهای عجیب غریب میزد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792