یه هفته پیش رفته بودیم خونه دختر داییم که تازه ازدواج کرده پدر شوهر دختر داییم که دوستای قدیمی بابام هست به بابام میگفت من اگه الان وضعیت مالیم خوب بود میومدم خواستگاری دخترت واسه پسرم 🤣 حالا نگو پسره یه سمی بودشلوار شیرازی پوشیده بود با کت نخی😑
اینو بیخیال اصلا یبار دیگه منو ابجیم با مامانم رفته بودیم خونه فامیلیمون که نمیدونم چی مون میشه بعدیارو میگفت به مامانم من اول میام خواستگاری قبول کردین که کردین نکردین از دم راه ورش میدارم میدزدمش خیلیم جدی بود من الان بعضی وقتا میترسم برم تو خیابون یبار دیگه داشتم از تو خیابون رد میشدم دوتا پسر بهم گفتن عروس ننم میشی اگه مامانم کنارم نبود زیر رگبار فحش میبستمشون ولی حیفففف یبار دیگه من بچه بودم ۹ سالم بود رفته بودم سوپرمارکت صبحانه بخرم یه پسره از دنبالم راه افتاده بود میگفت اوففف عجب دافیه🗿 بیرون یا جایی عم میریم پسرا همش باهام چش تو چش میشن دلیل این چیه من نمیدونم