از مامان بابام از شوهرم از پدر مادر شوهرم از همه خسته م
دلم میخواد برم تو جنگل و دور از ادما زندگی کنم
مدام بهم گیر میدن ، هر کاری واسشون میکنم بازم ناراضین و توقع بیشتر و بیشتر دارن ، از همه ی کارام ایراد میگیرن . دنبال کوچیکترین آتو ازم واسه قهر کردنن . خدا نکنه من مشغول یه کاری باشم و بهم سلام بدن و نشنوم ، به جای دوباره سلام گفتن یا اینکه بگن تو نشنیدی دو ماه با ادم قهر میکنن و ادم هر چی فکر میکنه نمیدونه چه کاری انجام داده تا دو ماه بعد میگن واسه چی بوده . یکیشون که همه جا بهم تهمت میزنه تا منو همه جا خراب کنه .
این اخلاقایی که گفتم همشون با هم مشترک ندارن هر کودوم یکی دو تا از این بدی ها رو دارن
ولی من دیگه اعصابم نمیکشه دوس دارم فرار کنم به یه غار پناه ببرم ریخت هیچکودومشونو نبینم
به خدا من کاری به کار هیچکودومشون ندارم . اگرم یه جا متوجه نشم جواب سلام ندم یا یه جا حواسم بهشون نباشه غیرعمدی بوده ، هر کمکی بخوان بهشون میکنم اما اونها بازم طلبکارن
از همشون متنفرم ، دلم میخواد فرار کنم برم جنگل