2777
2789
عنوان

مادرشوهرم کلی حرف بارم کرد

190 بازدید | 23 پست

سربازی شوهرم تازه تموم شده ، تو دوران عقدیم الان

خونه شوهرم یه شهر دیگست خونه مام یه شهر دیگه

من و زیاد مهمون میاره اینجا

این سری که مهمون اومدم 

خیلی یهویی به من گفتن عروسیه تا دو هفته دیگه

ما هی رفتیم خونه دیدیم و اینا ، اینا میخواستم خونه ما نزدیک باشه بهشون ، منم مشکلی نداشتم ولی منطقه ای که پدرشوهرم اینا زندگی میکنن همه خونه ها قدیمی ان و واقعا فرسوده

ما هیچکدوم این خونه ها رو پسند نکردیم

مادر شوهرمم یه پسر بچه ۳ ساله داره که پدرمو درآورده

حالا این هیچی ، مادر شوهرم خودشم پیر نیست جوونه دمار از روزگارم درمیاره همش

خلاصه که آخرین خونه رو هم من دو دل بودم بگیریم یا نه که تا ما دست بجنبونیم خونه پرید ، قبل ما گرفتن

من این و فهمیدم خیلی ناراحت بودم و عذاب وجدان داشتم فکر میکردم تقصیر منه

همین حین یهو مادرشوهرم اومد گفت یک مهرماه عروسیه تالار گرفتن

عروسیمونم قراره شهر ما باشه چون همه فک فامیل اونجان

خلاصه من زنگ زدم به مامانم که من آرایشگاه انتخاب نکردم مزون نرفتم خرید نکردم چیکار دارید میکنید دعوا کردم با مامانم بحثم شد همه رو مادرشوهرم شنید خدا مرگش بده الهی

همین که نامزدم اومد ، نشست از من گفت که اینجوریه خیلی بداخلاقه هنوز نیومده اینطوریه ، بعد به  پدر شوهرم گفت کلی از من بد گفت

مام مجبور شدیم یه خونه دیگه بگیریم دور از اینا 

منم میدونم این خانم دلش میخواست نزدیک باشیم هر روز هر روز بره باشگاه و فلان و بیسار ، این بچه شو بیاره بده من نگه دارم

خلاصه آخر شبم بهم گفت دیگه حق نداری از این رفتارها بکنید مث سگ

منم گفتم اگه به شما بی احترامی کردم باشه ولی من به شما هیچی نگفتم

خلاصه من با این همه استرس و نگرانی و دغدغه و دلتنگی برای پدر مادرم که دورن ازم

اینم بهش اضافه شد 

خیلی حس بدی دارم

خواهر مگه مجبوری به همچین خانواده ای بله بگی؟

تاریخ عروسی رو خودشون مشخص کردن یا با مشورت خانواده تو ؟

 هر کسی که واسه رسیدن به هدفم واسم صلوات فرستاد بگه واسش حمد بخونم❤️لطفا درخواست ندین ممنون که درک میکنید🌷کاربری دست دو نفره من و خواهرم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از الان حریم خودت و همسرت حفظ کن 

بدون دعوت نرو خونشون 

بچه نگه ندار اصلا بگو مسئولیت داره من نمیتونم 

تا اینجا که گذشت ازین ب بعد برای خودت ارزش قائل بشو

فعلا امضا ندارم

به نظرم بهتر شد که دورید دوم هم بهش وقتی گفتی من بی احترامی نکردم پشتش میگفتی خودتو بزار جای من  عروسی یهویی نمیشه که کلی کار داره اول مهر چجوری انجامشون بدم دوست دارم با آرامش کارام کنم به نظرتون نظر من مهم نبود یا کارای من؟اینجوری همه می‌فهمیدن ک خب حق با تو هست

یعنی چی پاشو برو خونتون با پدر مادرت درمیون بذار هرچی حالا عروسی خرید خونه

بهشون گفتم ، اونام قراره بیان اینجا برای خرید عروسی 

ولی مطمئنم به اونام میخواد بگه دخترتون اینطوریه

بعد ازدواج هم هفته ای دو هفته ای یک ساعت برو خونشون زیاد نمون اونجا هم مثل مهمون برو و برگرد کار نکنی یه وقت گاهی یه کم در حد خودت 

برنامه بزار برای خودت که بتونی بگی اینجام اونجام تو هم باشگاه برو کلاس و و کلا یه جوری نشون بده سرت شلوغه و نمیتونن روت حساب کنم هر چی هم شد کار خودتو انجام بده اما در کلام باهاشون همراه باش

خواهر مگه مجبوری به همچین خانواده ای بله بگی؟تاریخ عروسی رو خودشون مشخص کردن یا با مشورت خانواده تو ...

راستش ، ما فوق العاده سنتی نامزد کردیم ، مارو نشون هم کرده بودن قبلا

منم خب هرچی پدر مادرم صلاح میدونستم میگفتم چشم

حالام اینطور شده

خودشون مشخص کردن 

چرا یهویی میخوان عروسی بگیرن؟ جهیزیه آماده است؟ دم عروسی دیگه اعصاب خوردی زیاد پیش میاد

جهیزیه نه اماده نیست قراره بابام اینام بیان اینجا همه رو یجا بخرن ببرن خونمون

شوهرت هیچی نگفت؟ببین دختر خوب خودت رو بدبخت نکنکلی نشونه تو عقد هست که تو تصمیمگیری بهت کمک میکنهمثل ...

نه نگفت تعجب کرده بود

جلوی من به مادرش چیزی نمیگه ولی مطمئنم من نباشم بهش گوشزد میکنه این کارارو بس کنه

من دیگه نمیتونم بخاطر همچین چیزی طلاق بگیرم که 

بهشون گفتم ، اونام قراره بیان اینجا برای خرید عروسی ولی مطمئنم به اونام میخواد بگه دخترتون اینطوریه

اونام جلوش در بیان جواب ندن مادر شوهرت میگه خودشون هم میدونن دخترشون اینطوریه 

مادر من جواب مادر شوهرمو نداد میگف زشته به من تذکر میداد الان مادر شوهرت درسته میخوره ادمو 

آنچه دلم خواست نه آن میشود آنچه خدا خواست همان میشود☺
به نظرم بهتر شد که دورید دوم هم بهش وقتی گفتی من بی احترامی نکردم پشتش میگفتی خودتو بزار جای من عرو ...

اینارو به خودش نگفتم ولی بعدش به شوهرم گفتم

ولی چه فایده یه جوری حالمو بد کرده که نگو

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792