بچه ها دیشب همسرم خسته بود چون کارش دیروز سنگین بوده
خلاصه اومد دنباالم و تووماشین شاد و خوب بودیم و رفتیم خونه من براش شربت درست کردم میوه شستم و براش بردم کنارش نشستم
هی بهش گفتم عزیزم میوه بخور شربت بخور خسته ای گفت میخورم حالا داشت فوتبال تماشا میکرد
بهش گفتم عزیزم تخمه های من میدی چون من تخمه ریز دوست دارم همسرم درشت دیدم همسرم تخمه های من همه رو شکسته بوده ب اتدازه ده تا دونه تخمه بود گفتم تخمه های من شکستی ک خندیدبم و بوسش کردم
یهو یادم اومد ب همسرم گفتم واییی من برات ماسک صورت خریدم
گفت ما ک سدر میزنیم
گفتم این ماسک ماسه ای هست خیلی خوبه
بچه ها هرچی غذا گفتم بخور گفت بعدد میخورم اصلا محلم نمیداد
بهش هم گفتم دلیلشو بگو نمیگه
وقتی قهر کنه اصلا محل نمیده ولی اگر اون رفتار بدی داشته باشه من زود آشتی میکنم
دیدم دو بار مجددسیگار کشید گفتم چرا میکشی دوتا گفت دلم میخاد گفتم پس خودت داری اینجور رفتاد میکنی حواست باشه
بچه ها من تحمل کم محلی ندارم خیلی دنیا داره روسر من خراب میشه
همسرم پدر مادرش فوت شدن خیلی پسر خوبیه خیلی مرد خوبیه پشت منه بهم دوران آشناهی میگفت دلم میخاد وقتی از دستت ناراحت خودت از دلم در بیاری
خوب چ کنم
اخه واسه ی سیگار کشیدن بهم میگفت دلم میخااد
من از کلمه دلم میخاد بدم میاد خیلی چطکر بهش بگم