از شهر کوچیک رفتم یه شهر کوچیک با فاصله دور
راضی نبودم چون کوچیک بود امکانات تفریحاتش کم بود یه جاهایی از شهر خودم کمتر بود امکاناتش
تفاوت فرهنگی رو دوست نداشتم هرچند تحت فشار نبودم و مثل خودم زندگی میکردم ولی خب مشخص این جو جامعه خیلی به سبک من نمیخوره
فاصله زیاد بود مثلا تعطیلات یه سری بچههای خوابگاه میرفتن خونه برمیگشتن ولی من تا میرسیدم تعطیلات تموم شده بود باید زود برمیگشتم نیاز به چند روز تعطیلات داشتم تا بتونم برم چون راه زیاد بود
و بحث هزینهها هم بود دانشگاهم دولتی بود اما شهرش نسبت به شهر ما گرونتر بود و هزینهها برام سنگین شد البته خب یه جاهایی هنوز بلد نبودم هزینه رو مدیریت کنم
خوبیهایی هم داشت
آشنایی با فرهنگها متفاوته
یاد گرفتن زندگی کردن با دیگران تو یه جا
یاد گرفتن زندگی مستقلی
اینکه یاد بگیری چجوری بدون خانواده تو اجتماع از پس خودت بربیای
یاد بگیری هزینهها رو مديريت کنی و...