خیلی زحمت منو کشید اونقدری که زحمت منو کشیده خواهرم بهش زحمت نداده
۲۲ سالش بود من بدنیا اومدم چقد با سختی منو بزرگ کرد تو یه خونه خرابه با مادرشوهر و پدرشوهر اشغالش بخاطر من موند اونم تو اوج جوونی جوون هم نبود بچه بود
چقد شاهد دعواهاش با بابام سر بی عرضگیه بابام بودم چقد رنج کشیدنشو دیدم 💔
الانم کل طلاهاشو داد بهم که بیزینسمو شروع کنم
ولی من اصلا حالم خوب نیست همش میخوام تموم کنم این زندگی رو ولی نمیخوام یه درد به درد مادرم اضافه بشه
اصلا انگیزه ندارم واقعا دلم میخواد نباشم
اول از خدا میترسم بعد از غصه خوردن مادرم
کاش میشد باهم بمیریم تو دنیای بعدی بازم باهم باشیم