من ۵ سال پیش ی پسری اومد خواستگاریم از همه لحاظ اوکی بود فقط ی مشکلی داشت در ماه یکی دوبار درحد دوسه ثانیه تشنج میکرد اینجوری ک ب جا زل میزد حرف نمیزد سر این خانوادم راضی نشدن ولی ما باهم صحبت میکردیم علاقه داشتیم ب هم تااینکه سر مسائلی بهم خورد ولی من نمیدونسم اون هنوز ب من فکر میکنه بعد از اون ازدواج کردم با یکی دیگ ولی الان هرچند وقت یبار اون میاد ت ذهنم دیشبم پیام داد صحبت کرد باهام میگفت خداکنه ی جوری بشه برگردیم ب هم کلی حرفای دیگ شوهرمم دوستم داره ولی کم محبت میکنه محبت لفظی اصلا خیلی کم پیش میاد مناسبت ها با اینک میدونم دستش خالیه ولی حتی ی شاخه گلم نمیخره ک خوشحال بشم دوست دارم ی جوری رقم بخوره جدا بشیم فکرم درگیره شده ک بمونم و بسازم و فکرمم پیش اون باشه ولی دلمم برای شوهرم میسوزه دوستم داره ولی خب زنم محبت میخواد و ...... نمیدونم چکار کنم چجوری بگم ول کنم یا چکار کنم خودش سرد بشه اصلا کارم درسته