۱۸ سالمه اما باهام مثل بچه دو ساله رفتار میکنه باید عروسی که دوست ندارم برم لباسی که دوست ندارم به زور تنم کنه 💔
چرا باید عروسی فامیل نسبتا دور مامانم بنده باشم ؟ جایی که هیچ کس و نمیشناسم و از هیچ چی اون مراسم لذت نمیبرم.
سه روزه کل بازار و برده منو گشتونده لباس بخریم هر سه روز دعوامون شده و گفتم میخام جوری که دلم میخواد تیپ بزنم تو این سه روز کلیی از درسمم عقب افتادم.
امروز هر فحشی از دهنش در میومد بهم میگفت از صبح هی هیچی نمیگفتم واسه شام گفتم مامان میرم یکم وسایل رفتم گرفتم با کارتش خیلی با لحن خوب گفتم مامان میشه لطفا ماهیتابه رو بشوری منم واسه هممون سرخش کنم ؟گفت مگه من نوکر باباتم و فحش داد بهم بابام پاشد شست و گفت دخترم خودتو ناراحت نکن برو واسه خودت درست کن اونقدر اعصابم داغون بود چون سر گاز هی بد و بیراه میشنیدم ازش روغن رو دستم ریختم اومدم برم دلم خورد به وسیله خراش افتاد رو پام خون اومد از حرص هر چی دستم بود گذاشتم زمین دستمو کوبیدم محکم به دیوار جوری که دستمو الان نمیتونم تکون بدم 💔
حالم خیلی بده بابام کلی ازم طرفداری کرد ولی حرفایی که به ناحق بهم بده رو نمیتونم باور کنم
کاش به دنیا نمیومدم اصلا 💔