۲۶ سالمه برادر حیوونم که ۶ سال کوچکترها از منه
حمله ور میشه موهام و میکشه دور خونه میچرخونه
فکم اون روز چنان زده که تا چند روز غذا نمیتونستم بخورم
پدر مادر بیشرفم باهاش حتی قهر هم نمیکنن قربونش صدقش میره
توان خرید خونه جدا ندارم خواستگار اصلااااا ندارم
قسم میخورم کاری باهاش ندارم میاد آروغ میزنع بغل گوشم
موقع غذا باید غذام و بیارم اتاق بخورم که دعوا نشه
چایی ام رو تو اتاق میخورم که دعوا نشه
نمیتونم غذا بپزم نمیتونم آشپزی منم
نمیتونم حموم برم نمیتونم نفس بکشم
از سن ۱۵ سالگی حداقل ماهی دوبار کتک میخورم
زورم نمیرسه بهش ب پیر به پیغمبر ۴۷ کیلو ام