ما پنج نفریم
کلا خونمون یه اتاق داره
بعد مامان بابای وظیفشه شناس و مسئولیت پذیر اتاقو اشغال کردن کلا
من باید همیشه تو هال باشم وسط سروصدا باشم پیش دوتا داداش پر سروصدام بخوابم
فکر کن دلت یه ساعت سکوت و ارامش میخواد یا اصلا یجای خلوت میخواد مغزت اروم بگیره
نمیتونی دیگه تحمل سروصدارو نداره
یا شب نمیتونی زود بخوابی چون تا دو صداشون هست
بعد بابامم سرکار نمیره
من از خواب بیدار میشم بالای سرمه
تا شب که بره تو اتاق
بابا راحت نیستممممم چه غلطی بکنم من😐
سرکار که نمیره
میگه وظیفه داداش بیستو یک ساله منه که خرج کنه که میکنه هم🤦🏻و انقد بیغیرته که میگه من پول نمیدم بری لباس بخری برو هرغلطی دوست داری بکن لباس بخر
بعد این انقدددد ازاراش به ما رسیدههه که حد نداره
انقد اذیت کردهههه که تهههه نداره نمیتونم الان به اونا بردازم اونا یه کتاب قطوره
چند روزه مثه امروز با مامانم بحث میکنه مامانم که بهش میگه وظیفته این خانواده رو تو رفاه حداقلی قرار بدی و نگی زنم و دخترم برن کار کنن خرج خودشون کنن پسرم خرجمو بده خودمم تو خونه بخوابم
کم که میاره میبینه حق اصلا باهاش نیست گریه میکنه
خیلی عجیبه:/خب برو سرکارررر
تا کی این خانواده از اخلاق گندتتتت از بی پولیت از اذیتات و از اذیتایی که یزید نمیکرد به خانوادش بگذره؟
میگه برین سرکار🤣من دوماه میرفتم سرکار
ناهار که نمیزاشت ببرم
فکر کن!
من یه بار به مامانم گفتم یکم بیشتر بخر من فردا ناهار ببرم چنان جنگی بپا کرد که توش یه گلدون سنگین زد بهم😂
میخواستم صبحونه بخورم نبود میرفتم کارتو بگیرم
میگفت برو گه بخور
بعد این ادم معتاده یکیش سیگاره
این ادم جون بکنه از بی سیگاری نمیره مغازه
ولی چون کارتو نده من چون چیز خوب نخرم
صبح زود ساعت شش صبح میرفت کلی مغازه جلوتر
و کره و حلوایی میخرید که مارکش به گوشش نخورده بود اشغال به تمام معنا چیزایی که خودش هیچوقت نمیخورد،یعنی اونو برای من میخرید ولی فکرکنید ظهر که بیدار میشد داداشمو میفرستاد بره فقط از این دوتا مارک کره بخره😐😂😂بخدا این تهشههه
من اصلا کره حلوا دوست نداشتم
انرژی منفی به شدت زیادی داره این ادم و کاراش برای من واقعا خسته شدم تو این خونه
اصلا احساس راحتی نمیکنم اصلا ارامش ندارم
چقد دلم میخواست اتاق داشته باشم
یا صبح که بیدار میشم
فقط منو مامانم خونه باشیم بقیه پی کارو مدرسه
انگار نمیتونم نفس بکشم
واقعا خسته ایم